-
داستان دوتا کریستال یخین قسمت چهارم
دوشنبه 11 خرداد 1394 11:21
آنا:باید جبرانش کنی کریستف:چطوری؟ آنا:باید کمکمون کنی هانس رو توی این نبرد نا برابر شکست بدیم. کریستف:فقط به این خاطر شرکت میکنم که به تو تهمت زده وگرنه خودمو درگیر نمیکردم. السا:واقعا ازت ممنونم تانیا:مامان,مامان بیا کمکم کن که ترسا رو پیدا کنیم. آنا:وای تانیا دوباره نه کریستف:به جای مامانت من میام آنا:ممنون...
-
داستان دوتا کریستال یخین قسمت سوم
دوشنبه 11 خرداد 1394 11:19
السا:اگه جدا اینطوره کههه........... جک:ینی باهام ازدواج میکنید؟ السا:نه,فعلا نه جک:پس من کی میتونم با شما ازدواج کنم السا:وقتی که جواب من مثبت باشه و هانس از اینجا رفته باشه جک:میاید یه قدمی توی حیاط قصر بزنیم السا:البته(با ناز و عشوه) جک:حالا که تنها شدیم میتونم بپرسم قضیه هانس و شما چیه؟ السا:روزی روزگاری هانس و...
-
داستان دوتا کریستال یخین قسمت دوم
دوشنبه 11 خرداد 1394 11:17
انا:السا مگه اتفاقی افتاده السا:اول اینکه ملکه دوم اینکه بله جناب هانس به ارندل برگشتن انا:واقعا پس باید حواسمون باشه چون اون هرلحظه ممکنه فکر انتقام بیاد تو سرش السا:قبل از اینا ابرویه منو پیش مهمونا برد من و اقایه فراست رو هل داد روی هم که مهمونا خیال کنن خبریه اعلامش هم کرد انا:اوه اوه پس قضیه خیلی خیطه السا:باوقار...
-
داستان دوتا کریستال یخین قسمت اول
دوشنبه 11 خرداد 1394 11:17
تولد اناست و همه توی سالن جمعن جک:بانوی من ,بانوی من,,,,یه لحظه میتونم وقتتونو بگیرم السا:بفرمایید جک:من از طرف باشگاه حفاظتی نگهبانان به نمایندگی نگهبانان noاینجا هستم و میخامممم...... هانس:سلام ملکه وقت بخیر شنیدم تولد دوشس اناست و برای همین هم اینجا حاظر شدم السا:توهیچ حقی نداری که اینجا باشی هانس:ولی ازاد شدم و...
-
داستان دوتا کریستال یخین
دوشنبه 11 خرداد 1394 11:14
این داستان صرفا برای کسایی نوشته شده که این وب رو دنبال میکنن و لایک و نظر واینا میزارن و جلسایی هم هستن اگه هلسایی هستی این داستانو نخون چون اخر عاقبت خوبی واست نداره اگر هم با هر نکته کوچیکی از داستان غیرتی میشی و اینا بازم نخون اگر هم پیرزن هستی بازم نخون برو بگرد دنبال مرده شور بحرحال اگر ادم مزخرفی هستی نخون اگر...