داستان دوتا کریستال یخین قسمت ۱۴

برای خوندنش برید ادامه نظرا خیلی کم شده هااااا اگر دیگه نظر ندین داستانو متوقف میکنما برای این قسمت ۸نظر و پاتزده بازدید کننده

مریدا توی دلش:می دونستم اگر حافظش پاک شه دیگه منو یادش میره کاش هرگز اون حرف رو بهش نمیزدم و اونم هرگز قبول نمیکرد/جک:کاش هرگز جا نزده بودم و پیشش مونده بودم شاید قدرت شکست دادن هانس رو داشتم/مریدا توی دلش:کاش راهی بود تا میشد حافظه هانس رو برگردوند/اریل:مریدا به چی فکر میکنی که اینقد افسرده ات کرده؟/مریدا:راااااهههه دییییییگگگگههههه اییییییییی نیییییییسسس تاااااا ححححااااافففظظظههه هاااااننننسسسوووو بررررگگگررررددددووونننننددددد؟/اریل :نمیدونم شاید بشه از از السا پرسید/السا بعد از شنیدن این موضوع : فقط یه نفر از این چیزا سر در میاره که اونم فقط جک هست/با اوردن اسم جک داغ دلش دوباره تازه شد/اریل:حالا که داری با هانس ازدواج میکنی درست نیست که آقای فراست رو با اسم کوچیک خطاب کنی/السا:اما من........من........من.........،هنوزم.......،عاشقشم....... با هرکس دیگه ای هم ازدواج کنم جک رو هرگز فراموش نمیکنم کاش تو این پنج ماه بیشتر باهم وقت میگذروندیم/و هزاران هزار کاش ها و اگر های دیگر از جک و السا و مریدا/مریدا:مممیییییشششههه پیییییددددااااششش کککرررردددد؟؟؟؟/السا که منتظر بود هرلحظه یه موقعیت پیش بیاد که بره دنبال جک و دوباره ببیندش و از خداش هم بود که همراه اونا بره /السا:منم باهاتون میام!!!!/اریل :تو نباید باهامون بیای چون شاید هانس عصبانی شه و کارای عجیبی ازش سر بزنه/السا:هیچی برام مهم نیست فقط میخام برم پیش جک/اریل :پس از اون بالا بیا پایین لطفا خانم طراح شما هم اگر هانس سراغ ملکه گرفت بگو که ایشون دارن استراحت میکنن و نمیخان کسی رو ببینن/خانم طراح:چشم بانو/مریدا:بببررررییییییمممم؟/اریل:اره ولی می دونین کجا رفته؟/السا:یادمه پنج ماه پیش که رفتیم قصر قبلی من مسابقه بدیم جک گفت که اونجا رو خیلی دوست داره و میخاد باهم یه جای این شکلی نزدیک قصر بسازیم و زندگی کنیم حتما رفته اونجا/بعد از سه چهار ساعت که رفتن و رسیدن/السا:جککککک،جکککککک/(پایان قسمت چهاردهم)