داستانی از جنس عشق و دوستی ، بزودی قراره یه داستان جدید توی وب بزارم که اسمش یه دختر عاشق هست این دختر عاشق هست ولی معشوقه اش معلوم نیست!!!!!!!این داستان همزمان با داستان دوتا کریستال یخی جلو میره که برای گذاشتن هر قسمت 3 تا نظر میخام برای شروع شدنش 4 تا نظر روی همین پست بزارید !!!!!!!!!!!!!!!!صبح از خواب بیدار شدم یادم اومد که امروز روز تولدمه و جشن داریم سه ساعت مونده بود دست و صورتمو شستم و لباس آبی پف پفی پوشیدم که به موهای طلاییم خیلی میومد کفشای صورتی خیلی کمرنگ ام بهتر از کفشهای طوسی رنگ بود وقتی از پله های سالن پایین میومدم ............میخواهید بدونید چه اتفاقی واسه اما (emma)توی جشن میفته?میخاید بدونید ایا معشوقه ای پیدا میکنه?میخاید بدونید ایا ویکتوریا با اما مهربانانه رفتار میکند?همه و همه در داستان یه دختر عاشق قسمت اول........
سریع شروعش کن نمیتونم صب کنم من لطفا
چشم شاید امروز گذاشتیم شایدم فردا اگر زنده بودم خیلی ممنون بابت نظرت
قسمت اول کوووووووووووو میخامت با داستانات
خیلی ممنون داستانو شاید امروز گذاشتم اگر هم زنده بودم فردا میزارم ممنون بابت نظرت
لایک داره لطفا حتما قسمت بعدیو بزار بزار بزار
چشم حتما میزارمش شاید امروز شایدم فردا اگه زنده بودیم ممنون بابت نظرت
انصافا سایت خیلی خیلی خوبی دارین
98561
خیلی ممنون نظر لطفته گلم من شما رو میشناسم؟