جک:نه دوشس من به خاطر شاه و سلطنت نمیخام با السا ازدواج کنم ولی تا وقتی که هانس بره من شاه میشم بعد از اون کشور دست شما و السا میفته ینی من مقام شاهی رو با ملکه ای یکی میکنم تا به زندگیم بیشتر برسم راستش از شاه شدن زیاد خوشم نمیاد
آنا:پس حله بریم یه جشن بگیریم و بعدشم تاجگذاری
السا:بریییییییییم
حالا هانس میخاد نقشه دومشو اجرا کنه
هانس:پری دندون میشه بیای یکم باهات کار دارم
پری دندون:مثلا
هانس:شروعش با گرفتن انتقام از جناب آقای فراسته
پری دندون:چه دلیلی داره من بخام همچین کار نفرت انگیزی انجام بدم
هانس:مگه جک قبل از اینکه نگهبان شه با تو نبود؟
پری دندون:اره.چرا میپرسی؟
هانس:جک با ملکه السا نامزد کرده
پری دندون:خوش باشن مگه چیه مشکل تو چیه
هانس:احمق خانوم الان شما بخاطر این کار باید بری بینشونو بهم بزنی چون جک به تو خیانت کرده
پری دندون:این به من ربطی نداره منم نمیخام خودمو بدکنم بهتر اینه که بری حرف دلت رو به السا بزنی وگرنه می مونه رو دلت و غم باد میکنی.
هانس:ایییییینو از کجا فهمیدی؟
پری دندون:از اونجاییکه من به جز داشتن دندونات توشون رو هم خوندم و فهمیدم توی فکرتو چطوری میشه خوند حالا هم تو عاشق السا هستی و نمیتونی به زبون بیاری
هانس:خب پس چرا کمکم نمیکنی
پری دندون:چون تو دلت اینه که السا رو آزار بدی و من یه پری هستم اگر این کارو با تو شریک شم دیگه نگهبان نیستم.
هانس:پس دیگه روی این احمق نمیشه حساب باز کرد(زمزمه میکنه)
پری دندون:پس من میرم به السا بگم دوسش داری
هانس:چییییییییییییییییی نگی یه وقت بهش
پری دندون:پس من به همون دلیلی که فقط خودمون میدونیم به السا نمیگم
هانس:قضیه خیانت اینا هم به کسی نگو
پری دندون:اون یکی دیگه شرمنده باید بگم
پس از ساعتها
السا:انا بیا بریم به راپنزل و مریدا و اریل و بقیه دخترای فامیل قضیه رو بگگگگگگییییییییمممم
آنا:بریم منم دوست دارم نظر اونا روهم بشنوم
(پایان قسمت ششم)